جامعه (مردم)، حاکمیت و موقعیت چپ
شباهنگ راد شباهنگ راد

جامعه‏ی ایران بسیار در هم آشفته است. دهه‏هاست که سران حکومت آزادی و عدالت اجتماعی را به اسارت کامل در آورده‏اند. فقر دارد از سر و کول مردم بالا می‏رود و افزایش اقلام اولیه‏ی زندگی دقیقه‏ای و ساعتی‏ست و شکاف طبقاتی هم روز به روز دارد گسترده و گسترده‏تر می‏گردد. نزدیک به دو میلیون کودک کار اجباری، تفکیک جنسیتی در مدارس و دانشگاه‏ها و هم‏چنین دستگیری مخالفین و وبلاگ نویسان و وجود صدها میدان شکنجه و بازجوئی‏ها، ماحصل سیاست‏های ارتجاعی طبقه‏ی حاکم بر جامعه‏ی‏مان می‏باشد.

 

براستی پرسش این است‏که چگونه می‏توان در جامعه‏ای زندگی نمود که نه برای جان آدمی ارزشی قائل‏اند و نه مردم قادر به استفاده از نعمات و امکانات اولیه‏ی آن می‏باشند. این چه جامعه‏ای‏ست که ندارها دارند، ندارتر و ثروت‏مندان، ثروت‏مندتر می‏شوند. این چه جامعه‏ای‏ست که زندگی برای میلیون‏ها انسان بمانند مرگ تدریجی‏ست و به‏موازات آن‏ها تسلط عده‏ای اندک بر شالوده‏ی اقتصادی جامعه باعث گردیده است تا بر میدان ناهنجاری‏های اجتماعی – فرهنگی و خانواده‏گی افزوده‏تر گردد. زمانی‏که تهیه‏ی نیازهای اولیه‏ی زندگی برای میلیون‏ها انسان به کالای لوکس و دست نیافتنی تبدیل گردیده و زمانی‏که فراگیری علم و دانش کودکان در جامعه ناممکن می‏گردد، بالطبع بروز صدها مصائب و نابسامانی‏های اجتماعی و فرهنگی به امری طبیعی مبدل خواهد گردید. بی‏گمان مسئولیت چنین وضعیتی بر گُرده‏ی طبقه‏ی حاکم است و آشکار است‏که سیاست‏های ارتجاعی سران حکومت و چفت و بست‏های اقتصادی هم بنوبه‏ی خود مولد یأس، ناامیدی‏ها، افزایش جرائم، فحشاء و دربدری و غیره در درون جامعه‏ی‏مان می‏باشد.

 

پر واضح است‏که راست و ریز نمودن چنین جامعه‏ای و تداوم آن خواست حاکمان است و توده مدافع‏ی آن نیست. چرا که در عمل دریافته است چنین زندگی‏ای، فرسایشی و کُشنده است و می‏خواهد فارغ از صدها معضل دست‏ساز سران حکومت در آرامش و آسایش زندگی کند و از تهیه‏ی نان خویش باز نماند. توده مدافع‏ی آن جامعه‏ای‏ست که در آن از فقر و کودک کار اجباری خبری نباشد و اصرار بر برقراری جامعه‏ی انسانی دارد و مهمتر از همه‏ی این‏ها چنین خواست و افکاری را دارد سال‏ها و سال‏ها و با اعتراضات‏اش و آن‏هم در میادین متفاوت اعلام می‏نماید. بارها و بارها به‏منظور خواسته‏های سیاسی – اقتصادی‏اش با سران حکومت جنگید و با تمام وجود اعلان نموده است که جامعه‏ی کنونی، با اهداف و منافع‏اش هم‏طراز نیست.

مگر اعتراض کارگر در میادین تولیدی - صنعتی مبین مخالفت وی با سیاست‏های استثمارگرایانه‏ی کارفرمایان و سرمایه‏داران نیست؟ مگر بارها و بارها توده‏های محروم و ستم‏دیده علیه‏ی ثروت‏اندوزی سران حکومت به خیابان‏ها سرازیر نه شده‏اند و خواهان تقسیم مساوی نعمات و امکانات جامعه نبوده و نیستند؟ مگر به انحای گوناگون ارگان‏های متفاوت را به مصاف نه طلبیده‏اند و خواهان رفع هرگونه بی‏عدالتی‏های در درون جامعه نبوده و نیستند؟ واقعیت این است‏که چنین جدالی دهه‏هاست بر فضای جامعه‏ی ایران سایه انداخته است و رژیم جمهوری اسلامی هم با تمام قوا و به یُمن ارگان‏های رنگارنگ مسلح‏اش دارد، سیاست‏های منفعت‏طلبانه‏اش را به جامعه تحمیل می‏نماید. به بیانی عریان‏تر سردمداران رژیم جمهوری اسلامی با زور سازمانیافته جامعه را تحت کنترل خود در آورده‏اند و در مقابل، توده هم علی‏رغم عکس‏العمل‏های بجا، فاقد زور سازمانیافته و فاقد دستآوردهای لازمه و ثمربخش می‏باشد. دلیل این امر کاملاً روشن است، چرا که جای سازمان منسجم و عمل‏گرای کمونیستی در میدان خالی‏ست و هم‏چنین مشاهده شده است‏که اعتراضات‏اش از آرمان معین و روشن پیروی نمی‏نماید؛ بی دلیل هم نیست که جناح‏های دولتی- حکومتی در تلاش‏اند تا سکان جنبش‏های اعتراضی را در دست گیرند و بر رادیکالیزم آن‏ها بکاهند. جنبش و سکانی که به دو طبقه‏ی متضاد از هم تعلق دارند و کمترین همسانی‏ای مابین آنان نیست. به این دلیل که یکی – توده - مدافع‏ی برسمیت شناختن حقوق انسانی‏ست و دیگری – سرمایه‏دار - در پی به یغما بُردن اموال عمومی و به اسارت کشاندن هر چه بیشتر آزادی‏های درون جامعه می‏باشد.

 

در حقیقت مدافعین رنگارنگ نظام جمهوری اسلامی سیمای جامعه‏ی ایران را این‏گونه ترسیم نموده‏اند و شکی در آن نیست که - علی‏رغم فقدان رهبری سالم و تمام کننده - ابدی نخواهد بود، و روزی چهره‏ی دیگری بخود خواهد گرفت. مصر، لیبی، عراق، افغانستان و غیره از این دست نمونه‏ها هستند و قدرت‏مداران بزرگ جهانی در چهارچوبه‏ی تضادهای درونی، و در پاسخ‏گوئی به بحران دائم‏التزایدشان و هم‏چنین به‏منظور به انحراف کشاندن اعتراضات کارگری – توده‏ای، دارند سران حکومت‏ها را بزیر می‏کشند و عناصر وابسته‏ی دیگری را بر مسند قدرت می‏نشانند. تاکنون این‏گونه عمل نموده‏اند و همه‏ی جابجائی‏های تاکنونی در منطقه‏ی خاورمیانه و دیگر قاره‏ها هم، حکایت از آن دارد که، رژیم‏های دست نشانده از منظر دولت‏مردان بزرگ جهانی، تاریخ مصرفی داشته و می‏بایست در دوره‏های متفاوت به کنار گذاشته شوند تا چرخش سرمایه دچار لغزش و لطمات جدی نگردد؛ حکایت از آن دارد که زندگی مردم - علی‏رغم جابجائی‏ها و تعویض حکومت‏های هار و سرکوب‏گر -، نه تنها مسیر بهبودی را نه پیموده است بلکه ابعاد ناهنجارتری هم بخود گرفته است؛ سیاست و جابجائی‏هایی که این روزها به سیاست قدرت‏مداران بزرگ جهاتی تبدیل گشته است و بر آنند تا با براه‏اندازی جنگ‏های غیر انسانی و تکه پاره نمودن جوامع‏ی تحت سلطه، جهان کنونی را در جهت منفعت درازمدت خویش سازمان دهند.

 

حاکمیت

خوشبختانه به همان میزانی که اوضاع زندگانی کارگران و زحمت‏کشان وخیم است، به همان میزان هم، اوضاع سیاسی حاکمیت در هم ریخته است. البته ناگفته نماند که تفاوت بسیار زیادی‏ست مابین زندگی حاکمان با زندگی مردم. به این دلیل که حاکمان آن‏چنان ثروتی انبان نموده‏اند که قابل شمارش نیست. در قدرت‏اند و بر شریان‏های اقتصادی جامعه تسلط یافته‏اند و دارند می‏خُورند و می‏برند. وضع اقتصادی‏شان بنابه هزار دلیل بی ایراد است و بالا کشیدن اموال عمومی و نعمات جامعه هم، به کارهای روتین‏شان تبدیل گردیده است. پایه‏ی‏شانرا بر این اساس ریخته‏اند و در چهارچوب چنین منافعی‏ست که هر یک از جناح‏ها کوشیده – و می‏کوشند - تا با تسلط‏ یابی هر چه بیشتر بر اهرم‏های دولتی، بر اقتصاد تک محصولی جامعه – یعنی نفت – سوار شوند. همه‏ی جنگ و دعواهای سران حکومت جمهوری اسلامی بر سر کانالیزه نمودن درآمدهای نفتی به سمت جناح‏های خودی و بر سر شیوه‏ی حکومت‏داری و هم‏چنین درازتر نمودن عمر نظام جمهوری اسلامی‏ست و تردیدی در آن نیست که جناح‏های مختلف رژیم هیچ‏گونه اختلاف ماهوی‏ای در تداوم اقتصاد وابسته‏ی سرمایه‏داری و استثمار بی‏حد و حصر میلیون‏ها کارگر و زحمت‏کش ندارند و فقط و فقط ترس و هراس‏شان از آگاهی مردم نسبت به علل پایه‏ای وضعیت کنونی‏ست. به باوری دیگر، حکومتِ مدافع‏ی "مستضعفین" از افشای مناسبات درونی حاکمیت وحشت دارد و می‏داند که رو شدن اختلافات درونی نظام، زمینه‏ی اعتراضات توده‏ای را فراهم خواهد نمود و موقعیت رژیم جمهوری اسلامی را در جامعه‏ی ایران به‏مخاطره خواهد انداخت. بی‏دلیل هم نیست که خامنه‏ای در سی‏و‏یکم اکتبر دو هزار و دوازده پیرامون بالا گرفتن تضادهای درون حکومت اعلام نموده است که: "از امروز تا روز انتخابات هر کسی که بخواهد اختلافات را به‏میان مردم بکشاند و از احساسات آن‏ها در جهت اختلافات استفاده کند، قطعاً به کشور خیانت کرده است".

 

البته برکناری و حذف فیزیکی مخالفین درونی نظام جمهوری اسلامی ید طولائی دارد و هم‏چنین پا در میانی خامنه‏ای، به‏منظور فیصله بخشیدن به جدال درونی حاکمیت هم اولین بار نیست و آخرین بار هم نخواهد بود. پشت سر قرار گرفتن احمدی‏نژاد در دوره‏های متفاوت انتخابات ریاست جمهوری و آن‏هم در مقابل رفسنجانی، موسوی و کروبی و هم‏چنین توصیه‏های پی در پی چند ساله به مجلس و دیگر قوای نظام، تشکیل "هئیت عالی حل اختلافات و تنظیم روابط قوای سه گانه" در سال گذشته و غیره، مبین این حقیقت است‏که ابعاد اختلافات درون نظام آن‏چنان بالاست که "پند و اندرز" و "توصیه"های "رهبر" نظام هم قادر به "آرام" کردن جناح‏های متفاوت رژیم جمهوری اسلامی نیست. به بحران نظام سرمایه‏داری و بویژه به سیستم وابسته‏ی رژیم جمهوری اسلامی بر می‏گردد و جمهوری اسلامی با بحران زاده و در چهارچوبه‏ی تضادها بر سر کار گمارده شده است. در حرف مدافع‏ی "مستضعفین" بوده و می‏باشد و در عمل سیاست‏های منفعت‏طلبانه‏ی سرمایه‏داران را پی گرفته و می‏گیرد و در هیچ برهه‏ای از حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی، مردم کمترین دخالتی در تعیین و تکلیف سیاست‏ها نداشته و اصلاً و ابداً به حساب نیآمده‏اند. از منظر سران حکومت مردم به‏عنوان ماشین سودده به حساب می‏آیند و کار و تولید، از آنان است و سودبری هر چه بیشتر، از آن مدافعین نظام سراسر جهل و سرکوب. صلاح در آن است تا مردم را در جریان اداره‏ی مملکتی قرار نداد و به تازه‏گی‏ها هم وقاحت را به حدی رسانده‏اند که دارند، علناً اعلام می‏نمایند، که مردم نیازی به مطلع شدن از اختلافات درونی نظام ندارند!!

 

براستی این چه نظام "مردمی"ست، که دارد بگومگوهای درونی نظام را از دیده‏ی آنان پنهان می‏سازد؟ این چه نظامی‏ست که موافق و مدافع‏ی نیرو، و کار مردم است و در عوض حاضر به دخالت دادن آنان در تعیین سرنوشت جامعه نیست؟ البته انتخاب چنین سیاست و کارکردی مختص رژیم جمهوری اسلامی نیست و همه‏ی نظام‏های سرمایه‏داری این گونه‏اند و در این‏میان سران رژیم جمهوری اسلامی هم دارند بر مبنای خواسته‏های طبقاتی سرمایه‏داران، سیاست‏های‏شانرا پی می‏ریزند؛ چرا که می‏دانند رو در رو قرار گرفتن و علنی شدن جناح‏های متفاوت نظام، دامنه‏ی مخالفت‏های مابین پائینی‏ها با بالائی‏ها را گسترش داده و مازاد بر همه‏ی این‏ها پی بُرده‏اند که هر زمان تضاد درون بالائی‏ها، بالا گرفته است اعتراضات کارگری – توده‏ای، جان دوباره‏ای بخود گرفته است. بی دلیل هم نیست که از یک‏طرف "ولی فقیه" در تلاش است تا اختلافات درونی را از اذهان عمومی پنهان نگه دارد و از طرف‏دیگر، دیگر مدافعین نظام دارند علل صدها مشکل رو در روی جامعه و مردم را به جناح‏های رقیب نسبت می‏دهند. بی ربط هم نیست که در این میان یکی دارد، دیگری را به بی‏کفایتی و بی‏مدیریتی متهم می‏کند و آن یکی دارد، نداری مردم را به دست‏اندازی هر چه بیشتر نهادهای نظامی – امنیتی بر شریان‏های اقتصادی جامعه توضیح می‏دهد؛ یکی بقول خود قصد بُردن "پول" بر سر سفره‏ی مردم را دارد و دیگری مانع‏ی تقسیم برابر "ثروت" جامعه می‏باشد!! جدال و اختلافی که فاقد پائین‏ترین ارزش‏های انسانی و محتوای مردمی‏ست و روشن است‏که همه‏ی جناح‏های رژیم جمهوری اسلامی علی‏رغم اختلافات‏شان، سر و ته یک کرباس‏اند و هر یک از آنان دارند ساز خود را کوک می‏کنند و در این‏میان، هیچ کس و یا هیچ جناحی، به فکر نداری و آب و نان مردم نیست. به‏عنوان مثال رفسنجانی رئیس تشخیص مصلحت نظام در گفتگوئی اعلام نموده است‏که: "رئیس دولت می‏گوید که من قانونی را قبول نداشته باشم و به نظر خودم با قانون اساسی سازگار نباشد، اجراء نمی‏کنم" و یا این‏که رئیس قوۀ قضائیه – صادق لاریجانی - مانع‏ی "سرکشی" رئیس قوۀ مجریه – محمود احمدی‏نژاد – از زندان‏ها می‏شود و بعضاً مجلس‏یان هم دارند سخن از بی‏کفایتی و عدول رئیس دولت از سیاست‏ها و فرامین "رهبری" به‏میان می‏آورند!!

 

با این اوصاف پیداست که عنصر مدافع‏ی "مردم"، در پی اجرای تمام و کمال قانونی‏ست که در تخالف با منافع‏ی مردم نوشته شده است؛ قانون اساسی‏ای که کمترین شباهتی به قانون انسانی ندارد و کار و بارش تأمین منافع‏ی طبقه‏ی حاکمه می‏باشد؛ همان قانونی که باعث دربدری زحمت‏کشان و باعث روانه شدن میلیون‏ها کودک، به دام باندهای قاچاق انسان در سرتاسر ایران گردیده است؛ همان قانونی که هزاران انسان بی‏دفاع و بی‏گناه را به مسلخ مرگ کشاند و هزاران خانواده را داغدار نموده است. در حقیقت نه رئیس دولت کنونی در پی تحقق خواسته‏های جامعه‏ی انسانی و مردمی‏ست و نه فرامین "رهبر"، می‏تواند مانع‏ی اشاعه‏ی تضادهای درونی نظام جمهوری اسلامی در درون جامعه ‏باشد. به واقع که، هر دو در پی فریب و سودجوئی‏اند و هر دو، هدف و رسالت‏شان تأمین منافع‏ی طبقه‏ی سرمایه‏داری‏ست. به عنوان نمونه عنصر مدعی بُردن پول بر سر سفره‏ی مردم، هدفی جز سر کیسه نمودن هر چه بیشتر ته‏مانده‏های کارگران و زحمت‏کشان ندارد و بی دلیل هم نیست که نماینده‏ی بوکان – محمدقسیم عثمانی – و عضو کمیسیون بودجه مجلس در واکنش به گفته‏های احمدی‏نژاد می‏گوید: "شما ماهانه حدود 50000 تومان یارانه به هر نفر از افراد خانواده پرداخت می‏کنید و به جیب می‏ریزید، ولی از آن جیب تا 200000 تومان خارج می‏کنید. شما 5 درصد به حقوق کارکنان اضافه می‏کنید ولی تورم 40 تا 50 درصدی به قشر آسیب پذیر وارد می‏کنید".

 

براستی که بیان چنین حقایق و عمل‏کردی نمایان‏گر آن است‏که مدافعین نظام با هر گرایش و منشی جانب مردم نیستند و بدنباله‏ی آن می‏توان تاکید ورزید که طرح موارد فوق از جانب مخالفین درونی حکومت هم نشاند‏دهنده‏ی بخش‏هایی هر چند کوچک از اختلافاتی‏ست که دارد از زبان این عنصر و یا آن عنصر وابسته به نظام اعلام می‏گردد. واقعیتی که از منظر آنان، نه اس و اساس‏اش، به مناسبات و روابط گندیده‏ی سرمایه‏داری بلکه در ناتوانی بعضاً وابسته‏گان نظام در اداره‏ی حکومتی و هم‏چنین در  دست‏اندازی بی‏رویه‏ی جناح‏های رقیب بر سرمایه‏های مملکت مربوط می‏شود!!

امّا و بر خلاف توضیحات این و یا آن جناح حکومتی- دولتی پیرامون نابسامانی‏های درون جامعه و اوضاع بد اقتصادی میلیون‏ها انسان ندار، باید اعلام نمود که علت، به مناسباتی بر می‏گردد که حاکمان مدافع‏ی آنند. علت اساسی به آن سیاستی مربوط می‏شود که بر فضای جامعه‏ی ایران چنگ انداخته است. علت به اشتهای بی انتهای استثمارگران و سودجویان بر می‏گردد و همه‏ی مدافعین این نظام با هر گرایشی، چه حاکم و چه مغلوب، مستحق یک ثانیه حکومت‏داری نیستند و باید بزیر کشیده شوند تا جامعه از شر سودجویان و استثمارگران خلاصی یابد. بنابراین دفاع و پشتیانی از جناح‏های متفاوت رژیم جمهوری اسلامی و آن‏هم به هر بهانه‏ای، چیزی جز خیانت به آرمان مردمی نیست و وظیفه بر آن است تا از کشاکش درونی نظام در جهت رادیکالیره نمودن جنبش‏های اعتراضی سود جست و اجازه داد تا هر چه بیشتر سران حکومت پاچه‏ی یکدیگر را بگیرند، و در همان‏حال دانست که تلف شدن هر یک از افراد وابسته به جناح‏های نظام، کار انقلاب را ساده‏تر خواهد نمود.

 

موقعیت چپ

اگر نظام و جناح‏های متفاوت رژیم جمهوری اسلامی بر سیاست‏های خود و هم‏چنین در تأمین منافع‏ی طبقه‏ی حاکمه اشراف دارند و مصراند؛ اگر مردم به سمع و توان خود در مقابل اجحافات سرمایه‏داران و ارگان‏های مسلح وابسته به آنان ایستاده‏اند و هزینه‏های بس گزافی داده‏اند، در عوض چپ، بی وظیفه است و پس کشیده است و فاقد سازمان کمونیستی رزمنده و تأثیرگذار در درون جامعه می‏باشد. متأسفانه - و علی‏رغم میل باطنی‏مان - اگر بخواهیم در یک جمله، موقعیت چپ ایران را بیان نمائیم، می‏توان گفت که، بسیار و بسیار تأسف‏بار و عقب‏تر از چند دهه‏ی قبل است. اگر روز و روزگاری و بنابه دلائلی، جامعه (و بویژه در درون دانشگاه‏ها) شاهد اعتراضات و جوشش‏هایی علیه‏ی بی‏عدالتی‏های موجود بوده است؛ سال‏هاست که شاهد آن تب و تاب‏های نیمه جان گذشته نیست. به هر حال ارزیابی‏ها و برداشت‏های متفاوتی می‏تواند در این زمینه وجود داشته باشد و یا این‏که پیرامون چنین وضعیتی می‏توان تصاویر گونه گونه‏ای ارائه داد، امّا آن‏چه آشکار و قابل کتمان نیست، آن است‏که چنین شکافی – یعنی مابین جامعه و چپ – دارد عمیق‏تر و عمیق‏تر می‏شود.

از چند جنبه این موضوع قابل توضیح‏ست. اوّل این‏که نظاره‏گر است و حضور ندارد و کاملاً خود را به حوادث سپرده است. دوِم این‏که از دریچه‏ی یک نیرو و تشکل خارج از کشوری نمی‏خواهد جایگاه واقعی خود را توضیح دهد، سوِم این‏که برنامه‏ی روشن و راهکار ندارد، چهارم این‏که به‏عنوان یک حزب و یا سازمان فاقد پائین‏ترین ارتباط است، پنجم این‏که با خود و با مردم خود صادق نیست، ششم این‏که روح حقیقت‏جوئی ندارد، هفتم این‏که جدائی‏ها و انشعابات درون سازمانی – حزبی را دارد در جهت انسجام و یگانگی هر چه بیشتر تفکرات تشکیلاتی خود تئوریزه می‏نماید، هشتم این‏که فاقد پای‏بندی به دمکراسی و حل اختلافات درونی در بستر سالم و سازنده می‏باشد، نهم این‏که همواره منفعت گروهی – سازمانی را سوار بر منفعت عمومی جنبش نموده است، دهم این‏که رهبری هر یک از این سازمان‏ها و احزاب، حاضر به پس زدن "کرسی"های خود نیستند و بر آنند تا ابد، بار "انقلاب" و وظایف "سازمانی – حزبی"شانرا بدوش کشند!!

 

به هر حال چپ تمرکز یافته در خارج از کشور، غرق در ندانم‏کاری و بی‏برنامه‏گی‏ست و هم‏چنین انجام وظایف آتی خود را، به تصمیمات این و یا آن تحرکات امپریالیستی گره زده است. بُرش ندارد و در انتظار نشسته است و کمترین گام عملی‏ای در جهت تغییر اوضاع کنونی بر نمی‏دارد. سیاست‏ها و تقلاءهای‏اش نافرجام و غیر هدف‏مند است و روزی دارد، پرچم سازمان و حزبی مستقل را علم می‏نماید و روزی دیگر، سیاست اتحاد و ادغام را در پیش می‏گیرد. در حقیقت نه آن انشعابات و جدائی‏ها از محتوا و از بار تعرضی برخوردار بوده‏اند و نه یگانگی‏ها و اتحادها، به معنای پرش رو بجلوست. ده‏ها مورد را می‏توان شاهد گرفت و نشان داد که انشعابات و اتحادهای تاکنونی فاقد کمترین روحیه‏ی تعرضی و محتوائی بوده است و نه تنها درمان‏بخش، دردهای جنبش کمونیستی نبوده بلکه بر دردهای بی‏شمار آن افزوده است. به این دلیل که نیروهای موجود درون جنبش کمونیستی مسیر و جایگاه خود را بد انتخاب نموده‏اند و مسلم است‏که در مسیر و جایگاه غیر واقعی، نمی‏توان کار جدی و ثمربخشی را سازمان داد. در حقیقت سرمای عجیبی بر بدن نحیف چپ سایه انداخته است و به واقع نیاز به حرارت اساسی و خودزنی سیاسی دارد؛ نیاز به آن دارد تا فعالیت‏های تاکنونی خود را با گشاده‏روئی تمام مورد نقد و بررسی قرار دهد و بر اساس ظرفیت‏های واقعی، وظایف خود را پی ریزد.

 

بنابر این سئوال این است چپی که نه از گذشته‏ی خود، جمع‏بند روشن و مدونی دارد؛ و چپی که کمترین گامی در جهت رفع ایرادات خود بر نمی‏دارد، چپی که سیاست دافعه را جای‏گزین سیاست جاذبه نموده است و چپی که حضور ندارد چگونه می‏تواند سرمایه را از قدرت بزیر کشد و پرچم جامعه‏ی کمونیستی را بر افزارد؟ ناگفته نماند که بحث اصلاً و ابداً بر سر تبلیغ و ترویج ناامیدی‏ها در میان جامعه و جوانان، و هم‏چنین پس کشیدن از انجام حداقل‏ها نیست بلکه بازگوئی حقایق و تعیین وظایفِ در قد و قواره‏ی خودی به‏منظور برون رفت از وضعیت کنونی‏ست. کمترین تردیدی در آن نیست که آرمان کمونیستی یگانه آرمان انسانی مقابل, سرمایه‏داری‏ست. این ایدئولوژی حتماً و حتماً، و روز و روزگاری – و تاریخاً - سرمایه را پس خواهد زد؛ این ایدئولوژی زبان گویا و سحن‏گوی منافع‏ی میلیون‏ها کارگر و زحمت‏کش است؛ امّا و در کنار قبول چنین پیش‏فرض‏های روشنی انتظارات بر آن است تا انطباق و نماد عینی - عملی آنرا جامعه و آن‏هم در کوتاه مدت مشاهده نماید. چنین خواستی نه تنها غیر منطقی و خلاف افکار کمونیستی نیست بلکه بجا و وافعی‏ست. این آن موقعیت تأسف‏باری‏ست که چپ ایران در آن قرار گرفته است و قصد خروج از آنرا ندارد.

 

 

5 دسامبر 2012

15 آذر 1391


December 6th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي